امروز کارنامه می دادند نمره های همه خوب بود جز من..........................بس است دیگر،می خواهم چیزی بشوم!من نمی خواهم آرزوهای مادر به گور برود ببینم اگر چنین شد سهراب خان شما نان شب مرا می دهیدکه می گویید "لحظه ها را به چراگاه رسالت ببرید"

نه اصلا مگر "خنده ی فروخته شده"خنده ی بوده تا حالا قدرش را بدانم اصلا مگر من سرگردانم که "یهودی سرگردان"مشغولم سازد و یا گرسنه ام که"شلوارهای وصله دار"؟؟؟

اصلا مگر همه باید ادبیات بفهمند که سهراب می گوید"من که با بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم پس چرا حرفی از جنس زمان نشنیدم................"نه من می خواهم یک آدم موفق باشم به من چه"زندگی آب تنی کردن در حوضچه  ی اکنون است"راستی از نظر شما اسم دختر اولم چه باشد بهتر است؟آخ دلم!

"آنچه هنوز تلخ ترین پوزخندهای مرا بر می انگیزد "چیزی شدن" از دیدگاه آنهاست ـآنها که می خواهند ما را در قالب های فلزی خویش جای دهند.آنها با اعداد کوچک به سوی ما حمله می کنند.آنها با صفر مطلقشان به جنگ با عمیق ترین و جذاب ترین رویاها می آیندـو ما خرد کنندگان جعبه های کوچک کفش هستیم"

برای تماشای گل در این زمانه باید از قافله ی مردم این شهر کثیف عقب ماند بگذار بروند به "هیچ"ما "هست"را در یافته ایم....................

بهتر آن است که برخیزم،

رنگ را بردارم،

روی تنهایی خود،نقشه ی مرغی بکشم

پاورقی ها دردلند و مخاطب خاص دارند خواستید نخوانید.

پاورقی۱:اصلا اگر من اچ بگویم هاچ ناراحت می شود نه خیر نمی شود!!!!!تازه اگر شما ترکی میگی اچ ما لریم می گیم هاچ

پاورقی۲:دکی دلمان برایت تنگ شده بیا حالا تخصص نگرفتی هم نگرفتی(میریم با هم بانک میزنیم فلانی هم میشه رانندمون..............خودت بقیه شو می دونی)بدو دکی ولم برای بخث "فلسفی"یه ذره شده بدو که دیر شد.

پاورقی۳:عموییییی(با عمو فرق داره ها)دلم برات یه ذره شده؟؟!!کجای؟

پاورقی۴:شبیه قبرستان شد اینجا واسه ی کسانی نوشتم که مطمئنم نمی آیند تازه برخی که اصلا آدرس اینجا رو ندارند.راستی یه اتفاق نه نه یه مهجزه رخ داد امروز برای اولین بار احساس کردم ریاضی رو دوست دارم.خدا رحم کنه پس فردا هم حتما می خوام عاشق پسر همسایه شم ولی آخه پسر نداره که...........خوب کی به کیه ما عاشق دخترش میشیم.